فانوس ادب
وبلاگ ادبي سینا صارمی
تا تو هستی در کنارم خانه روشن می شود (غزل) تـا تـو هستـی در کنـارم خــانه روشن می شود بــاغ خشـک خــاطــراتم بـا تـــو گلشن می شود بـا تـــو مــرهم مـی شــود زخم کبـــود زنــدگی بـی تــو حتّـی پَــرده های خــانه دشمن می شود غنچــــه مـــی خنــدد بـه آفتـــاب کنــار پنجــره چـون کـه خشت خـانـه بـا یـاد تـو مأمن می شود خـوشـه چیـن مکتب عشــق تـو مـی بـاشـد دلم عـاقبت ایـن خـوشـه هـا تبـدیل خرمن می شود بــا حضـــورت نـــور مــی بـارد درون خــانـه ام ســردی دی مـی رود چــون مــاه بهمن می شود کــوچـه هـا پُر مـی شـوند از حسِ زیبـای غـزل ایـن غـزل در پیش چشمــان تـو ارزن می شود آفتــاب صبـح "مسکیـن" از تـــو دارد روشنـی تـا تــو هستـی در کنــارم خـانه روشن می شود .........مهر....... "مسکین باخرزی" ..........92........
نظرات شما عزیزان: دو شنبه 22 مهر 1392برچسب:, :: 1:22 بعد از ظهر :: نويسنده : سینا صارمی
آخرین مطالب آرشيو وبلاگ پیوندهای روزانه پيوندها نويسندگان |
|
![]() |