فانوس ادب
وبلاگ ادبي سینا صارمی
چند روزی است عزار دار تنم جامه ام هست سیاه دست هایی لرزان و نگاهی مبهم می نشینم تنها با خودم می بافم جانمازی روشن روی سنگ فرش مزارش اکنون ظهر اینجا تلخ است غزل و شعر چه سود؟ او که رفته بالا و چقدر خندان است؟ فارغ از این دنیا ما که ماندیم تنها و چقدر نالانیم؟ در غم این دنیا در فراق كوچ برادر نازنينم حاج رجبعلي صارمي خدايش بيامرزد تير 1391نظرات شما عزیزان: یک شنبه 21 آبان 1391برچسب:, :: 11:43 بعد از ظهر :: نويسنده : سینا صارمی
آخرین مطالب آرشيو وبلاگ پیوندهای روزانه پيوندها نويسندگان |
|
![]() |