فانوس ادب
وبلاگ ادبي سینا صارمی
در سکوت سرد شالیزار در نگاه گَنگ گندم زار شبی تاریک و بی روزن و روزی گرم و بی پایان با لباس نرم زیبایی نیمه شب در کنج تنهایی داشتم افسانه می خواندم غرق در اوقات بی بنیاد بچه ها مدهوش غوطه در بودن، نبودن ها نه غم نان داشتند و غم رنج زمان نه غم کار و غم افکار یار زوزه گرگان خون آشام پاره می کرد چرت شب را ضجّه های کودکان در بستر متروک می سوزاند خرمن شالی و گندم را سگان خفته در آغوش شب غرق در رویای خود بودند پشت دیوار، زمان گم بود هیچ کس هیچ نداشت. *********************** سینا صارمی 19 تیرماه 91 باخرز نظرات شما عزیزان: پنج شنبه 21 دی 1391برچسب:, :: 11:5 بعد از ظهر :: نويسنده : سینا صارمی
آخرین مطالب آرشيو وبلاگ پیوندهای روزانه پيوندها نويسندگان |
|
![]() |